مقدمه
ادبیات پارسی میراث گرانقدر نیاکان ماست. گسترهی وسیعی که از هندوستان تا روم و از فارس تا ترکستان را در برمیگرفت، خانهی بزرگ ادب پارسی است. این جغرافیای بزرگ در کنار تاریخ پرفرازونشیب این سرزمین، بر غنای ادبیات ما افزوده است. ادبیات حدود 1000 سال بزرگترین و گاه تنها محصول فرهنگی ما بود. در طول این دوران طولانی، ادب پارسی همچون دریایی پهناور از رودخانه اندیشههای مختلف پرشده است، اقوامی گوناگون بافرهنگهای متنوع در شکلگیری آن کوشا بودند و دربارهایی قدرتمند و ثروتمند به دلایلی مختلف آنرا تحت حمایت خویش داشتند. از هر کنار و گوشهی این سرزمین، شاعران و نویسندگان بزرگی سر برآوردند و گوهری بر گنجینه ادب ما افزودند.
اگر ادب پارسی را از دو منظر شکل و محتوا بررسی کنیم، بیشتر بهقدر و منزلت آن وقوف مییابیم. ازنظر شکلی ادبیات ما این بخت را داشت تا در رقابت شاعران و ادیبانی برجسته به نیکی ببالد. شاهکارهای بزرگ ادبیات فارسی محصول یک اقدام شخصی و جرقهای آنی نیستند؛ بلکه از دل جریانی فرهنگی بیرون آمدهاند. این رقابت بر سر لفظ، گاه تا آنجا پیش رفت که ادبیات در چرخهای تکراری افتاد و ارزش واقعیش را از دست داد، اما پس از چندی دوباره سر برآورد و راهی جدید و نپیموده را درپیش گرفت. ازنظر محتوا نیز ادبیات پارسی جایگاهی یگانه دارد. موقعیت جغرافیایی ایران موجب رواج اندیشههای مختلف و تجربهی تاریخی، بسیار پرحادثه شد. از دل این روند نیز اندیشهها و نظریاتی ظریف و کارا جامهی ادب پوشیدند و برگهای زرینی بر فرهنگ بشری افزودند.
ادبیات پارسی نیازمند بازخوانی و بهرهبرداری ماست. در میان این کتاب قطور، آنچه به کار زیستن ما بیاید بسیار است. باید به سراغش رویم و بکوشیم تا این میراث گرانقدر را در زیستن خود بهکارگیریم. بهره بردن از لطافت گفتار، خردمندی و ریزبینی نیاکان ما میتواند راهنمایی شایسته برای زندگی پرمخاطره و دشوار امروزی باشد. دریغ است که میراثی اینچنین ارزشمند در خاک فراموشی رود و از دست فرزندان نیازمندش خارج شود.
باید در میان این کاروان 1000 ساله جستجو کرد، با نگاهی امروزی و کارکردگرا به خوانش و کاوش این گنجینه پرداخت و آنچه به کار میآید را برداشت. باید بکوشیم تا این پارچهی لطیف و زربافت را بر قامت امروز خود بدوزیم. اگر از میراث اجدادی خود غافل شویم، چه بهرهای از تاریخ دیرینه و فرهنگ باارزش خویش خواهیم برد؟
بخش مهمی از هویت ما به ادبیات پارسی گرهخورده است. ایران همواره میزبان اقوام مختلف و در معرض حوادث گوناگون بوده؛ در سالهای سخت و دشواری که بر این سرزمین گذشته، شاخصهی فرهنگی بر شاخصهی جغرافیایی غلبه داشته است. درواقع ایران شاید بیش از آنکه با جغرافیایی مشخص شناخته شود، بافرهنگی پربار قابل شناختن است؛ از بخارا تا دهلی، از غزنین تا قونیه و از مرو تا شیراز در روزگار مختلف پرچمدار فرهنگ و هویت ایرانی بودهاند. بخش زیادی از این سرزمینها در برشهای مختلف تاریخی متعلق به جغرافیای ایران نبودند، اما پناهگاهی گرم و ایمن برای فرهنگ پارسی فراهم کردند.
چیزی که در طول این تاریخ پرحادثه، میان تنوع قومی و جغرافیای گستردهی ایران ارتباط برقرار کرده است، ادبیات و فرهنگ پارسی است. ترک و تازیک و حنفی و اسماعیلی گرچه ازنظر خاستگاه قومی و عقیدهی مذهبی سازگاری چندانی نداشتند، بر سفرهی گسترده و بابرکت ادب پارسی در کنار یکدیگر نشستهاند. اعجاز این فرهنگ چنان است که گاه اقوام متجاوزی چون مغولان که بهره و بویی از تمدن نداشتند، پس از چندی چنان در دهلیز اسرار فرهنگ ایرانی گرفتار شدند که از حامیان و مروّجان آن گشتند. فرهنگی چنین دیرپا و غنی، که البته از پیرایههای غیرکاربردی نیز تهی نیست، مهمترین میراث این ملت تاریخی برای فرزندانش است؛ میراثی که باید شناخته و قدردانسته شود.
این نوشتار در پی آن است تا نگاهی گذرا به روند تاریخی ادبیات پارسی بی اندازد. گزارشی کوتاه از رویدادهای مهم تاریخی دهد، چهرههایی چند از ادیبان پارسی را معرفی کند و گاه چندی بر سفره بیان و اندیشه آنان مهمان شود. البته این، جامی از دریا است؛ شناختن این میراث گرانقدر و دانستن ارج و مزلت آن در قلمی چنین ناتوان و صفحاتی چنین محدود، نمیگنجد.
در این کتاب، ادبیات پارسی از روزگار تولدش در دوران اسلامی تا عصر معاصر موردبررسی شتابزده و گذرا قرارگرفته است. مطالعهای اینچنین نیازمند استفاده از چارچوبی معین است تا از انبوه مطالب، شماری روایت شوند؛ بیشک در چنین چارچوبی بخشی از حقیقت پنهان میماند و از دیدرس خارج میشود. بااینحال کوشش بر آن بود که روایتی مختصر و کوتاه از جریانی زنده و تاریخی ارائه شود؛ گرچه شاخهی آرزو چنان بلند است که دست از چیدن میوههای زریناش ناتوان است، امیدوارم که گامی در این راه دشوار برداشتهشده باشد:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بیزبان روشنتر است
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.