تفاوت توسل با استغاثه مشرکین
همانطور که در تعریف توسل گفته شد؛ ما برای قضای حاجتی، یا رفع مشکلی، با آگاهی از اینکه پیامبر و اهل بیت در نزد خداوند دارای مقام والای شفاعت و مظهر فیض الهی هستند، به وجود مقدس آنان متوسل شده و بدینوسیله به خداوند متعال تقرب جسته و به حاجات خویش دست می یابیم.
نکته قابل تذکر آن که توسل هرگز به معنای طلب وساطت تکوینی نیست، یعنی در توسل، شخص واسطه، خود در سلسله علل تکوینی مطلوب واقع نمیشود و آن را به وجود نمیآورد، بلکه تنها به این معناست که او نیز دعا میکند و از خدا میخواهد که حاجت و نیاز شخص متوسِل برآورده شود، به بیان دیگر از خداوند میخواهد که دعاهای شخص متوسِل، مستجاب شوند.
علاوه بر این، هنگامى كه انسان متوسل مىشود يا استشفاع مىكند بايد توجهش به خدا، و از خدا به وسيله و شفيع باشد، زيرا شفاعت واقعى آن است كه مشفوع عنده، شفيع را برانگيخته است براى شفاعت، و چون خدا خواسته و رضايت داده است شفيع شفاعت مىكند، بر خلاف شفاعت باطل كه توجه اصلى به شفيع است براى اينكه اثر بر روى مشفوع عنده بگذارد، لهذا مجرم در اين وقت همه توجهش به شفيع است كه برود با قدرت و نفوذى كه در مشفوع عنده دارد او را راضى گرداند. پس اگر توجه اصيل به شفيع باشد و از ناحيه توجه به خدا پيدا نشده باشد شرك در عبادت خواهد بود.[1]
بر اساس ایات قرآن، نظام عالم بر اسباب و علل تشکیل شده است و پیامبران و فرشتگان واسطه بین خدا و خلق اند در رساندن وحی و روزی و …؛ مثل آنکه شفای مادی و طبیعی در عسل قرار داده شده، آنجا که درباره آن می فرماید: «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ»[2] و طبیب وسیله مداوای بیمار است از ناحیه خدا، آب وسیله رفع تشنگی، دارو وسیله شفابخشی و بهبود بیماری، غذا واسطه رفع گرسنگی، صله رحم موجب افزایش طول عمر و … .
سقّاف شافعی در این باره می گوید: «قول کسی که می گوید این عقیده و عمل منجرّ به شرک خواهد شد و لذا ترک آن بهتر است، در جواب او می گوییم: هرگز چنین نخواهد بود؛ زیرا پیامبر به امّتش چیزی تعلیم نمی دهد که منجرّ به شرک گردد. و در این مطلب تعطیل کردن امری است، به مجرد احتمال اینکه راهی به سوی شرک است؛ در حالی که احادیث صحیح بر آن دلالت دارد و این کلام جدّاً خطرناک است و امامان از محدثین وفقها، همیشه در ابواب نماز حاجت، حدیث اعمی را ذکر می کنند و مردم را تشویق می نمایند که در آن دعا بگویند: «یا رسول الله! إنّی أتوجّه بک إلی الله فی حاجتی …».[3]
پس اگر کسى اسباب و واسطه هاى فیض را، فاعل مستقل از اراده و قدرت خدا بداند و یا معتقد به مبدأ مؤثرى در عالم هستى باشد که خدا آن را سبب و واسطه فیض قرار نداده، دچار شرک گشته است. بنابراین با توجه به مطالبی که گفته شد، تعریف شرک در عبادت بر توسل منطبق نیست، چون شرک درعبادت این است که انسان در مقابل طرف خضوع کند و در او قائل به الوهیت و ربوبیت باشد و او را نوعی خدا بداند، یا خدای بزرگ یا خدای کوچک، یا خدای صادق یا خدای کاذب. خلاصه یک نوع قدرت غیبی گسترده در جهان به صورت مستقل در او قائل بشود، کما اینکه بت پرستان در باره بت های خود چنین عقیدهای داشتند، هرنوع خضوع در برابر چنین افرادی، شرک در عبادت است و پرستش آنهاست، در حالی که ما نسبت به «توسل» یک چنین عقیدهای نداریم، بلکه در توسل پیامبران و اولیاء الهی را بندگان صالح خدا میدانیم که خدا در قرآن از آنها تعریف کرده است؛ فلذا میگوییم خدایا! به آن مقامی که اینها دارند و قربی که اینها در پیشگاه شما دارند، بخاطر قرب اینها – مثلا – گناه مرا ببخش. من در حقیقت به عبودیت و بندگی آنها اعتقاد دارم، منتها بندگان شایسته و صالح، آنها را جلو میاندازم و میگویم بخاطر اینها، در حق من چنین و چنان کن. در حقیقت در اینجا نه ربوبیتی است و نه الوهیتی، هیچ نوع عقیدهای نسبت به این فرد ندارد، جز اینکه خدا اینها را ستوده و اینها مقربان درگاه الهی هستند.
بنابراین توسّل و حاجت خواستن از اولیاى الهى، تمسّک به واسطه هاى فیض الهى و اسبابى است که فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است. در نتیجه این حاجت خواستن از آنان با آنچه که مشرکان بدان عمل می کنند کاملا متفاوت است؛ زیرا آنان بت را می پرستند و برای آن به سجده می افتند؛ یعنی موجودی غیر از خداوند را به طور مستقل دارای شان تدبیر، اصلاح و تنظیم امور بخشی از عالم می دانند؛ در حالیکه توسل به اولیای الهی مانند تمسّک به سایر اسباب (مثل پزشک و دارو) است و کسى آنان را «خدا» و «اللَّه» نمى داند؛ بلکه تمام افتخار اولیاى الهى این است که بنده و مخلوق او هستند.
اما اعراب زمان جاهليت درباره بتهايى كه شريك خداوند قرار مىدادند مىگفتند كه آفرينش، منحصرا در دست خداست و كسى با او در اين كار شريك نيست، ولى در اداره جهان، بتها با او شركت دارند. شرك اعراب جاهليت، شرك در «خالقیت» نبود، شرك در «ربوبیت» بود.
مشركين كه مىپنداشتند ربوبيت جهان بين خدا و غير خدا تقسيم شده است بر خود لازم نمىدانستند كه در صدد جلب رضا و خشنودى «اللّه» باشند؛ مىگفتند مىتوان با قربانيها و پرستشهايى كه در برابر بتها انجام مىدهيم، رضايت «رب» هاى ديگر را بدست آوريم و نظر موافق آنها را جلب كنيم هر چند مخالف رضاى «اللّه» باشد؛ اگر رضايت اينها را كسب كنيم آنها خودشان بنحوى كار را در نزد «اللّه» حل مىكنند؛[4] اگر در ميان مسلمانان هم كسى چنين معتقد شود كه در كنار دستگاه سلطنت ربوبى، سلطنتى ديگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست در كار است، چيزى جز شرك نخواهد بود.
********************************************
[1] . مجموعه آثار، 1/264-263.
[2] . نحل/69.
[3] . الاغاثه بأدلّه الاستغاثه، ص 3.
[4] . مجموعه آثار، 1/ 249.