در کتاب تعادل زنانگی نوشته اقدس احمدپور میحوانیم:
مثل همیشه نسبت به مشکلاتی که در داخل جامعه میدیدم، نمیتوانستم بیتفاوت باشم. پس به این فکر افتادم، که یک کتاب در این زمینه بنویسم تا حداقل کسانی که خواهان تغییر هستند از این کتاب استفاده کنند، و مشکلات جامعه کم و کمتر شود.
یک ندای درونی مرا به این سمت کشاند تا در مورد این موضوع مهم به تحقیق و بررسی بپردازم. یک ندای درونی میگفت: یک زن ارزشش بیشتر از این است که در داخل جامعه میبینیم. یک زن میتواند یک موجود خارق العاده باشد.
یک زن قدرت خلق بالایی دارد. یک زن میتواند انسان سازی کند. در واقع اولین رسالت یک زن انسان سازی است. یک زن نمودی از قدرت خداوند بر روی زمین است.
یک زن موجودی است که، در حالی که در درون قلبش غوغایی بر پاست ولی برای شادی اطرافیانش لبخند میزند، تا اطرافیانش را خوشحال کند.
یک زن میتواند ساعتها ریز ریز گریه کند تا کسی متوجهی غم درونی اش نشود.
یک زن میتواند با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارد تا مبادا اطرافیان از مشکلات او با خبر شوند.
یک زن نمادی از عشق است که میتواند بیقید وشرط عزیزانش را دوست داشته باشد ولی کسی متوجهی او نشود.
یک زن همیشه ته قلبش آرام آرام عزیزانش را دعا میکند بدون هیچ چشم داشتی یک زن میتواند با نداشتههای همسرش کنار بیاید تا کانون خانواده همچنان حفظ بماند.
یک زن میتواند درد تا مغز استخوانش برود ولی کسی از این موضوع باخبر نشود. یک زن میتواند از یک مرد نا توان و ضعیف، یک مرد قوی و نیرومند بسازد که با قدرتش جهان را آباد کند.
ولی من در اکثر مواقع با عکس این مو ضوعات در جامعه روبه رو میشدم و به این فکر کردم که چرا این طور شده؟
چرا جامعه به این سمت کشیده شده؟
چرا زن بجای انسان سازی دست به تخریب زده است؟
چرا یک زن، که همیشه صبر و تحملش مثال زدنی است. الان تا کوچکترین ناملایمتی میبیند سریع به سمت طلاق میرود. در حالی که کودک سه ساله اش پشت سرش زار زار گریه میکند. ولی اصلا نمیخواهد که متوجهی او باشد.
چرا یک زن، که حیایش مثال زدنی بود الان مینشیند و با مرد نامحرم قهقهه میزند چرا یک زن که همین جور خودش مظهر زیبایست، حالا اگر دست به جراحیهای آنچنانی نزند ظاهر خودش را دوست ندارد؟
چرا یک زن که میتوانست با چند متر پارچه برای اعضای خانواده لباسهای زیبا درست کند و کمک خرج همسرش باشد. دست به تجمل گرایی زده است و همسرش را مجبور میکند که یا این مارک از تجملات را میخری یا تو یک مرد بیعرضه هستی و مرد هم برای اثبات خودش دست به هر کاری میزند.
چرا با وجود اینکه میتواند با یک تعریف ساده از مردش از او یک قهرمان بسازد دست به تخریب مرد مدیر عامل خود میزند تا او را خوار کند و به او ثابت کند که تو هیچی نیستی.
چرا یک زن که میتوانست با هیچ همسرش بسازد حالا با وجود ماشین و خونه به همسرش لقب فقیر میزند؟
چرا یک زن که میتوانست فقط زیبایی اش را برای همسرش نگه دارد، حالا خودش را برای همه زیبا میسازد الا همسرش؟
چرا یک زن به همسرش که از همه لحاظ عالی است چه از لحاظ ظاهر، چه از لحاظ اجتماعی و اقتصادی لقب و بر چسب بیعرضه میزند مگر میخواهد چه چیزی را ثابت کند؟
نمیدانم واقعا نمیدانم این زنان میخواستند چه چیزی را ثابت کنند؟
پس باید به دنبال جواب این سوالها میگشتم تا آنها را پیدا کنم تا به زندگی مشترکی که میتوانست خیلی زیبا و دلنشین باشد کمکی کرده باشم.
چرا زنی که یک زندگی ساده او را شاد و خوشحال میکرد، حالا دیگر با وجود گرفتن مدارج بالای علمی و زندگی در خانههای مجلل با تمام امکانات، شاد و خوشحال نیست!!!؟
چرا با وجود اینکه زن با هزاران ژل ورنگ وتزریق و جراحی خودش را جذاب میکند ولی همچنان شوهرش جذب او نمیشود و برای شوهرش هیچ جذابیتی ندارد؟
چرا زنان امروز خوب بودن و حیا داشتن را دمده میدانند!!!؟
چرا یک زن دیگرنسبت به شوهرش غیرتی ندارد؟
چرا یک زن که میتوانست بهترین سبک زندگی را برای خودش بسازد که الگوی دیگران باشد الان دنبال رو دیگران شده و همیشه به فکر تائید گرفتن از دیگران است؟
چرا زنان به جای اینکه قدرت مرد زندگی شان را بولد کنند فقط دنبال این هستند که نشان دهند قدرتشان از مردشان بیشتر است. این طور زنان به جای اینکه دنبال طنازی خودشان باشند همیشه دنبال این هستند که خود را قدرتمند جلوه دهند. در حالی که نمیدانند آنها قدرتشان در طنازی، پاکی، عشق و محبت است نه اینکه دنبال انجام کارهای مردانه باشند تا خودشان را ثابت کنند.
اصلا قدرت زن و مرد قابل قیاس با همدیگر نیست چون جنس قدرت مرد از نوع غیرت و برآورده ساختن مایحتاج زندگی است در حالی که جنس قدرت زن در محبت و عشق ورزی و زنانگی است و اگر زنی توانست عشق و محبت بیقید و شرط بورزد به جرات میتواند بگوید که من زنی قدرتمند هستم.
چرا زنی که هر روز میتواند با خلاقیتش زیبایی چشم گیری را به وجود بیاورد فقط در پی حرفهای خاله زنکی است؟
چرا زنی که میتواند امید همسرش باشد باید کاری کند که مردش از او ناامید شود؟
چرا زنی که با قدرت چند بُعدی بودن ذهنش میتواند بهترین کمک را به زندگیش کند همیشه به فکر این است که از هزاران مُد وفشن که آمده جا نماند.
در حالی که او میتواند با ذهن چند بعدی اش چراغ عشقی را در خانه اش روشن کند که مردش حاضر نباشد یک لحظه از آن خانه دور بماند.
چرا ما به عنوان یک زن دوست نداریم مهمترین رسالت زندگی مان را به صورت کامل و بیعیب و نقص انجام دهیم چرا انرژیمان را صرف چیزهای الکی و به درد نخور میکنیم؟
چرا نمیخواهیم تا با انجام دادن رسالتمان هم در دنیا و هم در آخرت عاقبت به خیر شویم؟
چرا خودمان را از آن موجود خارق العادهایی که هستیم کمتر میبینیم و نمیخواهیم خود واقعی مان را به صحنه بیاوریم آن طور که شایستهی ماست.
چرا همیشه به دنبال مقایسهی زن و مرد هستیم.
بانو تو برای ماموریتی برتر خلق شدهایی نه برای انجام کارهای حاشیهایی.
تو برتر از آنی که به این کارهای حاشیهایی بپردازی، به متن زندگیت توجه کن پس تا دیر نشده کاری بکن پس تا دیر نشده متن زندگیت را یکبار دیگر آگاهانه بنویس و شاخ و برگهای اضافی را از زندگیت حذف کن. خود واقعیت را پیدا کن طرح زندگیت را یکبار دیگر از نو بکش تا بهترینها را رقم بزنی حواشی را از زندگیت حذف کن، آدمهای نا مناسب را از زندگیت حذف کن.
عشق را یکبار دیگر به میدان بیاور، همان عشق بیقید و شرطی را که خداوند در درون دل پاکت قرار داده تا زندگی ساز شویی البته زمانی میتوانی آن عشق بیقید و شرط را در درونت پیدا کنی و آن را نثار عزیزانت کنی که درونت را از هر کینه و نفرتی پاک کنی.
من هم به عنوان رسالتم به دنبال جواب این سوالها گشتم. چون همیشه چیزی از درون مرا مجبور میکند که فرد دیگری باشم، یک آدم بهتر و پر تلاشتر.
ولی نمیدانستم چرا این احساس را داشتم !!!
به همین دلیل یک روز تصمیم گرفتم به جواب سوال هایی که داشتم برسم.
واین کتاب را نوشتم تا بتوانم با این کتاب به رشد مردم جامعهام کمکی کرده باشم و مطمئن هستم که هر کس آماده گی دریافت این آگاهیها را داشته باشد در هر کجای این کشور باشد این کتاب به دستش میرسد. و میتواند زندگیش را بسازد و رسالتش را درست و کامل انجام دهد.
و برای نوشتن این کتاب شروع کردم به تحقیق و بررسی، شبها تا صبح مطالعه میکردم. ساعتها با هر خانمی در هر جایگاهی که داشت در مورد احساسش صحبت میکردم. یک روز میرفتم مدرسه با معلمان صحبت میکردم. یک روز با خانمهای خانه دار صحبت میکردم. یک روز با دانشجویان، یک روز با پزشکان و پرستاران، یک روز با خانمهای راننده، یک روز با خانمهای مسن صحبت میکردم. و خلاصه هر روز به تحقیق و بررسی میپرداختم. تا جواب سوال هایم را پیدا کنم.
یک سال کامل من فقط و فقط در این زمینه تحقیق و بررسی کردم. وبه این موضوع پی بردم که زنان جامعهی من نیز در هر پست و مقامی، خلاءهای درونی زیادی دارند. ولی از دلیل آن آگاه نبودند وهمین مرا بیشترتر غیب میکرد. تا تحقیقاتم را کامل کنم. و کمکی کرده باشم به خودم و زنان جامعه ام. بعضی از آنها تنها دغدغه شان، درست کردن شام و پیدا کردن لباسی برای مهمانی فردا بود. و بعضی دیگر همه چیز و همه کس را رها کرده بودند وتمام فکر و ذکرشان فرزندشان بود، تا آرزوهای برآورده نشدهی شان را برآورده کند. و بعضی دیگر بزرگترین دغدغهی زندگی شان چشم و هم چشمی با دیگرزنان فامیل بود. و دغدغهی بعضی دیگر به قول خودشان کم کردن روی مرد شان در زندگی بود تا ثابت کنند، که خودشان خیلی قدرتمند هستند. و دغدغهی بعضی دیگر فقط قرو فر ظاهرشان بود ودیگر هیچ چیز در زندگی برایشان مهم نبود. ودغدغهی بعضی دیگر فقط این بود که نکند شوهر شان زن دیگری را بر او برتری دهد. و بعضی دیگر به همه چیزو همه کس فکر میکردند الا خودشان. و بعضی دیگر فقط به فکر قدرت رانی و برتری زنان بر مردان بودن. آنها فقط دوست داشتن مبارزه کنند تا نشان دهند زنان از مردان قویتر هستند.
یک سال تمام من در این زمینه تحقیق و بررسی کردم. تا آخر جواب سوال هایم را پیدا کردم. و اول از هر چیز مو به مو آن را در زندگی خودم اجرا کردم. بعد از مدتی دیدم که حالم خیلی خیلی خوب شده و دیگر آن احساس کمبود، در وجودم نبود انگار آبی که بر روی آتش ریخته شود آرام شدم، آ رام و بیدغدغه انگار از بند آزاد شده بودم، بندی که به دلیل نا آگاهی، مرا در خود پیچیده بود. ولی بعد از آگاه شدن خیلی احساس سبکبالی میکردم از اینکه جواب سوالهایم را پیدا کرده بودم.
دیگر از خودم راضی و خشنود بودم. دیگر احساس بدی نداشتم. هر روز با تمام وجود تلاش میکردم در این چهار چوبی که بدست آورده بودم زندگی کنم.
زندگیم پر از احساس شادی و آرامش شده بود.
دیگر دغدغهایی نداشتم، و تنها کارم شده بود حرکت کردن در مسیر انتخابیم، به خودم افتخار میکردم، که این سبک را در زندگیم اجرا میکردم.
دیگر هر روز احساس ارزشمندی زیادی میکردم. خیلی خوشحال بودم هر روز را با شادی به شب میرساندم.
دیگر میدانستم هر تکهی کوچک از پازل زندگیام دقیقا به کجا تعلق دارد و تکهی بعدی را کجا باید قرار دهم.
اولین نکتهایی که یاد گرفتم این بود که یک زن، دارای ابعاد متفاوتی است. که باید در این ابعاد به تعادل برسد، و گرنه هر روز دچار خلاء درونی میشود، که من بعد از تحقیق و بررسیهای زیادی آنها را شناسایی کردم. و هم خودم از آنها استفاده کردم و هم همهی دوستان نزدیکم و دیدییم که زندگی ما دچار تحول عظیمی در این زمینه شده است.
بعد نوشتن این کتاب را تکمیل کردم. تا از این طریق بتوانم اطلاعاتم را به دیگر زنان جامعهام که میخواهند به پیشرفت کامل برسند، برسانم. تا شاید بتوانم به مردمان جامعهام کمکی کرده باشم.
زیرا دلیل تمام اختلافات زناشویی، دلیل تمام خلاءهای درونی زنان، دلیل تمام از هم پاشید گی زندگیهای زناشویی، دلیل کم ارزش شدن زنان کمبود و نبود همین تعادلات ابعادی زنان است.
شاید به جرات بتوانم بگویم دلیل 90 درصد از مشا جرات خانواده گی همین موضوع میباشد، و من با مطالعهی زندگیهای مختلف و نظر خواهی از چندین هزار زن در جامعهی خودم به این موضوع پی بردم.
و هر زنی، اگر به این دستورالعملها که در این کتاب آمده خوب عمل کند. می تواند هم به رشد خودش کمک کند و هم به رشد جامعهایی که در آن زندگی میکند.
و همچنین میتواند جلوی خیلی از اتفاقات بدی، که امروز در جامعه کم نداریم را بگیرد. و چراغ روشنی شود برای خانوادهی خودش، پس این کتاب را تا آخر بخوانید، و سعی کنید حتما مو به مو به آن عمل کنید. بعد زندگی گذشتهی خود را با آن مقایسه کنید میبینید که زندگی تان در تمام ابعاد به سمت خوبی، رشد و ترقی داشته است.
و مهمتر از همه تمام خلاءهای درونی شما بر طرف میشود. و دیگر احساس کمبود در هیچ زمینهایی ندارید.
و اگر الان در حال مطالعهی این کتاب هستید. به شما تبریک میگویم چون شما انسانی هستید که برای خوشبختیت ارزش قائلی.
پس با من شروع کن. و تغییرت را جدی بگیر. چون ریشهی تمام اختلافات
همین جاست. در همین نبود تعادل در این زمینه از زندگی ست. پس اجازه بدهید تا با همدیگر وارد بحث اصلی و مهم کارمان شویم، و شما فقط چند ماه به من اعتماد کنید و این روشها را مو به مو در زندگی تان اجرا کنید.
و بعد نتایج شگفت انگیز آن را خواهید دید.