پیشگفتار
تحریف شریعت آسمانی و وارونه جلوه دادن، یا کتمان حقایق، توسط صاحبان ثروت و قدرت با تحريك عامه مردم پس از وفات هر پیامبری امری رایج بوده؛ بطوریکه هرگاه پیامبری در بین امتی وفات می نمود، شریعتش را تحریف و سپس آنرا به خدا و رسول او نسبت ميدادند، و این روال ادامه داشت، تا اینکه خداوند، ضمن ابطال شعائر تحریف شده، تعالیم اصیل و صحیح اسلام را با فرستادن پیامبری دیگر تجدید می نمود. و در همین راستا خداوند آخرین رسول خویش؛ یعنی محمّد مصطفی را با قرآنی که مصون از هرگونه تغییر و تحریف بود، فرستاد تا اصول و فروع دین اسلام را اعم از عقايد و احكام و اخلاق براي مردم تبيين و تفسير نمايد و پيامبر نيز قرآن کریم را به تفصیل به آنها آموخت و در کنار قرآن، خداوند تبارك و تعالي اسلام مجسّم را در روش و سيره رسول مكرم اسلام قرار داد و مردم را به پيروي از ايشان فرا خواند و فرمود:«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[1] و مجموع سيره و حديث نبوي، در شريعت اسلام سنت ناميده شد و خداوند ما را فرمان به پيروي از سنت رسول اللّه داد و بدين سان دین حیات بخش اسلام را با اطاعت از قرآن و سنت نبوي به ما شناساند.
خداي سبحان خود را حافظ «قرآن کریم»:«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[2] و نیز مصونیت بخش از هرگونه تغيير و تحريف خوانده است:«لا یَأْتِیهِ اَلْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ[3]»
اما سنتي كه در سيره و حديث به وسيله روايات بسيار به ما رسيده مصون از تحریف نبوده است؛ چنانكه اختلاف روايات نبوي موجود در نزد مسلمانان و تعارض برخي روایات با برخي از روایات ديگر و حتی تعارض برخی آن ها با قرآن، به روشني وجود جعل و تحريف را در آنها آشكار ميسازد؛ زيرا همه راويان حديث، ناقلاني نيستند كه بلا واسطه با معصوم در ارتباط بوده، یا آنچه را از معصوم بلاواسطه شنيدهاند، نقل نمايند؛ بلكه عدهاي از آنها با اهداف و انگیزه های مختلف، به جعل و تحريف حديث پرداخته و دست ساخته های خود را به عنوان سخن پیامبر براي ديگران نقل نمودهاند تا از اين طريق، به خواسته های نامشروع خویش دست یازیده، و مقام ائمه اطهار و حتی پیامبر اکرم را تنزل داده و یا شايد به خود و ديگران اعتبار ببخشند؛ زيرا آنها خوب ميدانستند كه قول و فعل و تقرير معصوم همانند قرآن کریم براي مردم حجّيت دارد. اين افراد از آنجا كه دیدند، نمی توانند مجعولات خويش را به نام قرآن و كلام وحي جا زده و به خورد مردم بدهند، تمام تلاش خود را به کار گرفتند، تا ساخته و پرداختههاي اذهان پلید خود را به پیامبر نسبت دهند و با استفاده از سادهدلي و ناآگاهی مردم، اوهام و خيالات و منویات خويش را به نام پیامبر وارد اسلام كنند.
هرچند پيامبر گرامي اسلام، در زمان حیات خویش شخصاً، نسبت به احاديث مجعولي كه به ایشان انتساب می یافت هشدار دادند و فرمودند:«مَن کَذَبَ علیَّ مُتعَمِّداً فَلیَتَبوَّأ مَقعَدَه مِن النَّار»[4]؛ اما با وجود اين هشدار، باز عدهاي نابخرد و سودجو، غافل از عاقبت بدي كه براي خويش رقم زدهاند، دست به جعل حدیث زده و با ساختن احادیث دروغین و اشاعه آنها در میان عامه مردم، تعالیم ناب اسلام را با سخنان بی محتوای خویشتن درآمیخته و مانع رسیدن آن تعالیم ناب به مردم و نسلهای آینده شدند.
پديده جعل از ابعاد مختلفي مانند آغاز پيدايش جعل، شواهد وقوع جعل، عوامل انتشار و انگيزههاي مختلف جعل حديث قابل مطالعه و بررسي است. در ميان انگيزهها، عامل سياست به عنوان مهمترين انگيزه جعل حديث كه در ماجراي سقيفه پايهگذاري شده بود، جريان يافته و در اواخر نيمه اول قرن اول هجري، با به خلافت رسيدن معاويه، به طور رسمي، پيگيري شد و تا قرن سوم هجري ادامه يافت. اين حركت در عامّه شتاب بيشتري داشت؛ چراكه انگيزههاي جعل از جمله توجيه خلافت جانشينان پيامبر و بدعتها و اجتهادات خلفاي اوليه و تحريكات معاويه براي تثبيت حكومت بنياميّه، در آنها بيشتر بوده است.
[1]. الاحزاب/21.
[2]. الحجر/9.
[3]. هيچگونه باطلي، نه از پيش رو نه از پشت سر، به سراغ آن نميآيد؛ چراكه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است (فصلت/42).
[4]. هر كس به من از روي عمد دروغ بندد، جايگاه خود را آتش قرار داده است، مسلم، صحیح، 1/7؛ كليني، اصول كافي، 1/62؛ سيدرضي، نهجالبلاغه، خطبه 210.)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.