مقدمه
چندي پيش كتابي ميخواندم با عنوان خاطرات يك جراح، به اين فكر افتادم چرا يك پرستار خاطرات خود را ننويسد. شايد ايده ي جالبي باشد همين انگيزهاي شد تا خاطرات خود را به رشته تحرير در بياورم اميدوارم همكارانم از خواندن اين نوشتهها راضي و خشنود شوند.
قصدم نشان دادن زحمات اين عزيزان بوده نه خداي ناكرده انتقاد. گرچه در هر نوشتهاي ممكن است نكاتي باشد كه عدهاي از آن دلگير شوند. علت اينكه زياد از اصطلاحات پزشكي استفاده نكرده و مفاهيم را به زبان ساده توضيح دادهام به خاطر آن عده از خوانندگان محترمياست كه از گروه پزشكي نيستند و برخي از توضيحات تكراري به خاطر اين عزيزان ميباشد.
من از پانزده سالگي به علت اينكه يكي از آشنايانم در بيمارستان كار ميكرد به عنوان كمك بهيار مشغول به كار شدم و هم زمان در دانشكده بهياري مشغول به تحصيل گرديدم خاطراتم از همان سالها شروع شد تا زماني كه بازنشسته گرديدم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.